سلام ! سلامی به گرمی آفتاب فروزان عشق ! سلامی به آرامش آبی آسمان ! سلامی به زیبایی گلهای بهار ! سلامی به طراوت نقش باران و سلامی به پاکی غنچه های نیمه باز و سلام ! سلام به تو عزیز ترین رویای زندگی سلام به تو ای بلند سرافراز که با عشقت تکیه گاهی محکم برای من ساختی تا به زیبایی ها تکیه بدم و باران را که همیشه پر از طراوت و برکته لمس کنم ! وقتی با منی ، خود را احساس می کنم . وقتی برای تو تلاش می کنم هستم وقتی به یاد توام هستم برای همین است که دوستت دارم با تو هستم...
باز هم چند روز طلایی به خاطراتم اضافه شد روزهایی که تو را در نزدیکیم داشتم تو را می دیدم و لمس می کردم و می شنیدم ساعاتی فراموش نشدنی که با سرعت گذشتند و از خود اثری همیشگی در روح و احساس من باقی گذاشتند لحظاتی باور نشدنی که می توانستم با تو باشم .
در زندگی من این لحظات بسیار نادر و کمیاب هستند و می دانم برای رسیدن به این لحظات روزها و هفته ها و شاید هم ماهها انتظار کشیده ایم و برای تکرارشان هم باید به همین اندازه صبر داشته باشم.
بی قرار دیدنت بودم وقتی که تو را ناگهان در مقابلم دیدم چه زیبا بودی ! چه خواستنی بودی همان بودی که برای دیدارش بی تاب بودم .آری تو بودی بهانه ی تپش های قلب پریشان من ،امواج عاشقانه نگاهت تنم را گرم می کرد و می خواستم همه ی دنیا را همان جا و در همان لحظه متوقف کنم و جلوی گذشت زمان را بگیرم . می خواستم همه ی دوریها و خسرتها را درست در همان لحظه جبران کنم می خواستم غرق شوم در تو و هرگز برنگردم به ساحلی که بی تو خواهم بود در آن.حالا من این جا باز هم فرسنگ ها دور از تو و نگاه عاشق و دستهای مهربان تو هستم .
تنها نشسته ام و به تو می اندیشم و از تو می نویسم .لذت به یاد تو بودن و با تو بودن به حدی بود که حاضرم دوباره روزها و ماهها و سالها رنج و دوری و خسرت را تحمل می کنم به امید ساعاتی تو را نفس کشیدن تو را دیدن و تو را احساس کردن . هر وقت که به تو فکر می کنم می بینم بیشتر از همه دلم برای بزرگی و استواری چشمانت تنگ شده و عظمت چشمانت را می پرستم کاش دیوارهی دوری برداشته می شد تا دوباره در آن زیبای پاک که چون عسل شیرین و چون نفس زندگی بخشه دوباره نگاهت کنم .