گاه یک لبخند آنقدر عمیق میشود که گریه میکنم
گاه یک نغمه آنقدر دست نیافتنی میشود که با آن زندگی میکنم
گاه یک نگاه آن چنان سنگین است که چشمانم رهایش نمی کند
گاه یک عشق آنقدر ماندگار است که فراموشش نمی کنم
Last night ,thinking of u,one tear rolled out,I asked why r u out?
Tear said there is someone so beautiful in
روی قبرم بنویسید مسافر بوده است .....بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده است ....بنویسید زمین کوچه سرگردانیست ....او در این معبر پر حادثه عابر بوده است ....صفت شاعر اگر همدلی و همدردیست ....در رثایم بنویسید که شاعر بوده است ....بنویسید اگر شعری از او مانده بجای ....مردی از طایفه شعر معاصر بوده است ....مدح گوییی و ثنا خوانی اگر دین داریست ....بنویسید در این مرحله کافر بوده است ....غزل هجرت من را همه جا بنویسید....روی قبرم بنویسید مهاجر بوده است
مانند لیلی که مجنون را دوست دارد مانند ماهی که دریا را دوست دارد مانند شاعری که شعرش را دوست دارد مانند بلبلی که صدایش را دوست دارد به خدا قسم که من هم تو را دوست دارم بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم
کودکی گفتند عشق چیست؟ گفت:بازی.به نوجوانی گفتند عشق چیست؟ گفت: رفیق بازی. به جوانی گفتند عشق چیست؟ گفت: پول و ثروت. به پیرمردی گفتند عشق چیست؟گفت: عمر.
به عاشقی گفتند عشق چیست؟
چیزی نگفت. آهی کشید و سخت گریست
پرسیدم : عشق چیست ؟ گفت : آتش است .
گفتم : مگر آن را دیده ای ؟ گفت : نــــه در آن سوخته ام
عشق یعنی خاطرات بی غبار
دفتری از شعر و از عطر بهار
عشق یعنی یک تمنا , یک نیاز
زمزمه از عاشقی با سوز و ساز
عشق یعنی چشم خیس مست او
زیر باران دست تو در دست او
عشق یعنی ملتهب از یک نگاه
غرق در گلبوسه تا وقت پگاه
عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق
گرمی دست تو در آغوش عشق
عشق یعنی "بی تو هرگز ...پس بمان "
تا سحر از عاشقی با او بخوان
دیدی تا حالا اگر کسی رو دوست داشته باشی دلت نمیاد اذیتش کنی؟
دلت نمیاد شیشه دلش رو با سنگ زخم زبون بشکنی؟
دلت نمیاد ازش پیش خدا شکایت کنی حتی اگر بره و همه چیزو با خودش ببره...
حتی اگر از اون فقط های های گریه ی شبانت بمونه و عطر اخرین نگاهش...
حتی اگر بعد از رفتنش پیچک دلت به شاخه نازک تنهایی تکیه کنه ؟
دیدی؟ هر گوشه و کنار شهر هر وقت کسی از کنارت رد میشه
که بوی عطرش رو میده چه حالی میشی؟
بر میگردی و به اون رهگذر نگاه میکنی تا مطمئن بشی که ...
بعضی فکر میکنند منصفانه نیست
که خدا کنار گل سرخ خار گذاشته است
بعضی دیگر خدا را ستایش می کنند
که کنار خارها گل سرخ گذاشته است
معبود سکوتم را از صدای تنهاییم بدان....نمی خوانم و نمی گویم چون درونم هیچ بوده است و تو آمدی برایم قصه هایی از عشق سراییدی وبه من قصه باران آموختی میدانی قصه باران قصه شستن غمهاست و درون انسانها پر از غم و تنهاییست و نگاهم به باران تو افتاد وناگهان تمام تنهاییم را فراموش کردم و به تو و داشتن تو میبالم تنهاتر از یک برگ با باد شادیها محجورم در آبهای سرور آور تابستان آرام میرانم